گلاب اشک

امان زلحظه غفلت که شاهدم هستی...!!!
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نماز بدون حضور قلب

10 بهمن 1392 توسط افضلي



Normal 0 false false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

akWrappedTables /> MicrosoftInternetExplorer4 yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″>


نماز بدون حضور قلب

روايت از امام صادق صلوات الله عليه منقول است كه حضرت فرمودند:

هرگاه بنده به نماز بایستد و نماز خود را سبک به جا آورد، خداوند خطاب به ملائکه می­فرماید: آیا بندۀ من را نمی­بینید؟ گویا اینطور فکر می­کند که برآورده کردن احتیاجات او به دست غیر من است. آیا نمی­داند که برآورده کردن احتیاجات او به دست من است؟

شرح حدیث: يك طلب از خدا داري که روزي­ات است و يك بدهي هم داري كه واجباتت است. آنگاه كه مي­خواهد بدهي­اش را به خدا ادا كند. يكي از بدهي­ها هم نماز است. فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ…  آن آدابي را كه در نماز بايد رعايت كند، رعايت نمي­كند؛ از حضور قلب خبري نيست. همواره در فكرش مسائل ديگري است.

نماز بدون حضور قلب و تند تند،‌ مثل اين مي­ماند كه آدم بخواهد بدهي­اش را ادا كند؛ از سر و ته آن مي­زند اما وقتی مي­خواهد طلب را بگيرد،‌ مي­خواهد تا آخرش را هم بگيرد. چطور شد اينجوري شده؟ بدهي الهي را كه مي­خواهي ادا كني،‌ سر و ته آن را مي­زني، ‌امّا وقتي كه مي­خواهي روزي را از خدا بستاني، تا آخرش می­ستانی، و بعدش هم همواره مي­گويي: بده. انصاف هم خوب چيزي است!!

تندتند نماز مي­خواند تا مشتري از دستش نرود. خيال مي­کند مشتري روزي­اش را مي­دهد. گويا مي­بيند و اينطوري فكر مي­كند كه برآورده كردن احتياجات او بدست ديگری است. أَمَا يَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِيَدِي؟! اين را نفهميدي تو که من بايد احتياج تو را برآورده كنم نه مشتري!! پس در اداء دين الهي­ات كم نگذار.

منبع: شرح حدیث مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی

 

 نظر دهید »

امام لاله ها

04 بهمن 1392 توسط افضلي
 نظر دهید »

نبرد رگی....

27 دی 1392 توسط افضلي

آيت الله بهاء الدينى میفرمودند :

شش ساعت از شب گذشته بود، چراغها خاموش و اهل خانه همه خوابيده بودند،

ناگهان صداى كوبيدن در مرا از خواب بيدار كرد، در را گشودم ، ديدم زنى ايستاده است ،

چون مرا ديد، گفت : حاج آقا چراغ بقالى روشن است ، در را بستم و به اتاق رفتم ،

در ذهن خود مى گذراندم كه اين چه خبرى بود، آن هم در اين وقت شب ،

چرا بعضى مزاحمت ایجاد مى كنند!!

چشمها را روى هم گذاشتم كه بخوابم ، صداى خفيفى شنيدم ،

دقت كردم ، حدس زدم حركت سوسك باشد چراغ را روشن كردم ،

ديدم دو عقرب بزرگ و سياه نزديك بچه كوچكمان در حال راه رفتن هستند

فورا آنها را از بين بردم ، چراغ را خاموش كردم ، ناگهان متوجه شدم …..!!!!

آن زن ماءمور بيدار كردن ما و سبب نجات اين طفل معصوم بوده است





اگر تيغ عالم بجنبد ز جاى




نبرد رگى تا نخواهد خداى

 نظر دهید »

ازآیه الله بهجت(ره)

22 دی 1392 توسط افضلي

روزی آقا فرمودند: در تهران استاد روحانیی بود که لُمعَتین را تدریس می کرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.
روزی چاقوی استاد ( در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند ) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:
« آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند. » آقا یادش می آید و تعجب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.

از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرف به حقیر بدهند.

مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدت، صبر آقا تمام میشود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی ( به اصطلاح ) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی ( و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین )
آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم. »

برگرفته ازسایت ایه الله بهجت(ره)بخش حکایات

 2 نظر

امان ازتملق!!!

22 دی 1392 توسط افضلي

Iصدا و سیما / تملق بیهوده قدرت و خود بزرگ انگاری

/ تملق بیهوده قدرت و خود بزرگ انگاری

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

گلاب اشک

لحظاتی نأمل ودرنگ....برای شیعیان دلسوز
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس