گلاب اشک

امان زلحظه غفلت که شاهدم هستی...!!!
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نبرد رگی....

27 دی 1392 توسط افضلي

آيت الله بهاء الدينى میفرمودند :

شش ساعت از شب گذشته بود، چراغها خاموش و اهل خانه همه خوابيده بودند،

ناگهان صداى كوبيدن در مرا از خواب بيدار كرد، در را گشودم ، ديدم زنى ايستاده است ،

چون مرا ديد، گفت : حاج آقا چراغ بقالى روشن است ، در را بستم و به اتاق رفتم ،

در ذهن خود مى گذراندم كه اين چه خبرى بود، آن هم در اين وقت شب ،

چرا بعضى مزاحمت ایجاد مى كنند!!

چشمها را روى هم گذاشتم كه بخوابم ، صداى خفيفى شنيدم ،

دقت كردم ، حدس زدم حركت سوسك باشد چراغ را روشن كردم ،

ديدم دو عقرب بزرگ و سياه نزديك بچه كوچكمان در حال راه رفتن هستند

فورا آنها را از بين بردم ، چراغ را خاموش كردم ، ناگهان متوجه شدم …..!!!!

آن زن ماءمور بيدار كردن ما و سبب نجات اين طفل معصوم بوده است





اگر تيغ عالم بجنبد ز جاى




نبرد رگى تا نخواهد خداى

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

گلاب اشک

لحظاتی نأمل ودرنگ....برای شیعیان دلسوز
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس